توی فصل سرد پاییز من به یاد تو نشستم
حتی یک لحظه عزیزم،چشم به راه تو نبستم
شدم اون برگ خزون که،همیشه در انتظاره
خورد میشه، میمیره اما،بازم عاشق بهاره
خش خش برگ خزون شد تنها یار و همدم من
حتی آسمون نفهمید چقده درد و غم من
قطره های سرد بارون روی گونه هام نشستن
انگاری فهمیده بودن اشکام از بی کسی خسته ن
کاش میشد دلم نگیره،آخه تو غربت اسیره
میدونم این دل عاشق توی بی کسی میمیره
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0